دههی فجر برای بزرگترهای ما زندهکنندهی خاطرات تلخ و شیرینی است که به چشم خودشان دیدهاند. ما نسل سومیها فقط داستانهایی را از آن زمان شنیدهایم و فیلمهایی دیدهایم که خودمان هیچ نقشی در آنها نداشتیم؛ ولی برنامههایی که در دههی فجر انقلاب در دوران تحصیل در مدرسه داشتیم، خاطراتی است که کمی ما را با حال و هوای انقلاب پیوند میدهد. برنامههایی مثل اجرای سرود، نمایش، روزنامهدیواری، تزیین کلاس، مسابقات، شیطنتها و بچگیهایی که در این ایام داشتهایم، دوستیها، خندهها، قهر و آشتیها و ...
شاید هم اصلا در هیچ کدام از این برنامهها حضور فعال نداشتهایم، شاید فقط تماشاگر یا حتی مخالف بودهایم؛ اما همهی آنها خاطراتی است که خواهناخواه با گذشتهی ما پیوند خورده است. خدا را چه دیدید؟ شاید همکلاسیهای قدیم خود را با شرکت در این بازی وبلاگی پیدا کردیم.
عاشقانه» خاطرات من از دهه فجر
منبرنت» یاد لباس نظامیام بخیرادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هستی حقیقی ( سه شنبه 89/4/15 :: ساعت 9:56 صبح )
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اولین باری بود که با دوستای اینتر نتیم قرار میذاشتم خیلی ذوق داشتم ...
صحن جامع بودیم هی ما اس ام اس بزن هی ایشون (مامان همش تو خونه میگفت( در حالی که دستش را به چانه اش میکشید) نری ببینی یه گل دختر (!)اونجا واستاده ...منم می خندیدم می گفتم نه مامان جان مطمئنم ...گل دختره !!! ...)
خلاصه اس ام اس زدیم که هر جا هستی خودتو برسون باب الجواد تا اون موقع همش فکر میکردم این گلدختره چه شکلیه چه جوریه ؟
یهو دیدم یه خانوم روبندی (به قول گلدختر:روبنده) داره میاد طرف ما شصتم خبر دار شد که خودشه ....پریدم جلو وسلام و.... (خیالم راحت شده بود که گلدختر ریش نداره!!!!)
اما هرچی فکرکردم چجوری روبوسی کنم فکرم به جایی قد نداد و بی خیال شدم .
کلی با هم صحبت کردیم و کلی هم سر بنده خدا رو خوردم میگفت چقدر شخصیتت مثل وبلاگته ... ...چجوریه؟
یه ذره هم غیبت وبلاگی کردیم راضی باشین فقط یه ذره بود...
کلی با هم شیش شدیم وای چه بچه ی ی بود ...به قول خودش یه خط دعای کمیل می خوندیم یه خط میخندیدیم!!!!!!
کلی چیز ازش یاد گرفتم...
خداحافظی که کردیم تازه فهمیدم چقدر دلم براش تنگ شده
گفته بود وقتی رفتم بخونش ...دفترچمو باز کردم یه متن قشنگ برام نوشته بود که بهتون نمی گم .....تو خماریش بمونین ...
فقط اخرش امضا زده بود اپسیلون یعنی چی؟ یعنی کوچکترین ذره یه چیزایی تو مایه های الاحقر ( که روحانی های قدیم پایین امضا هاشون مینوشتن )
واما.... اخوندهای جدید شدن کلرجی من پایین امضاها شده اپسیلون ! اینم از اخوندهای قرن بیستمی ... وقتی ما اخوند بشیم چی میشه ...
حالا بی خیالش ذهنتونو مشغول نکنید ... یه چیزی میشیم دیگه ...
....
<**ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هستی حقیقی ( سه شنبه 89/4/15 :: ساعت 9:51 صبح )